یه کتاب خووووب
 
 
خانه کتاب های خوب
 

تا رهایی

اشعاری از حمید مصدق

 

از حمید مصدق حتما تاکنون چندین شعر شنیده اید
مثلا:

🌺شیشه پنجره را باران شست!
از دل من اما
چه کسی
نقش تو را خواهد شست😊

و یا:

🌺تو به من خندیدی اما نمی دانستی
من به چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیم.....

(بقیه اش رو خودتون زمزمه کنید😊)

پیشنهاد می کنم به بقیه اشعارش هم سری بزنید و حال و هوای دلتون رو تازه کنید🍃

 

نمونه ای از شعرهای "حمید مصدق"


ابر بارنده به دریا می‌گفت:

گر نبارم تو کجا دریایی؟

در دلش خنده‌کنان دریا گفت:

ابر بارنده

تو هم از مایی!


 

🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹

آن روز با تو بودم

امروز بی توام

آن روز که با تو بودم

بی تو بودم

امروز که بی توام با توام


 

و غزلی زیبا  در این کتاب:

 

 

در کوی تو مستانه می‌افتم و می‌خیزم
دلداده و دیوانه می‌افتم و می‌خیزم

من مست و پریشانم می نالم و می مویم
مدهوش ز پیمانه می‌افتم و می‌خیزم

تا آنکه تو را یابم می‌گردم و می‌جویم
پس بر در آن خانه می‌افتم و می‌خیزم

چو شمع شب عاشق می سوزم و می گریم
از عشق چو پروانه می‌افتم و می‌خیزم

گر دست دهد روزی تا خاک رهت گردم
در پای تو جانانه می‌افتم و می‌خیزم

گفتی که ز جان برخیز در ملک عدم بنشین
زینروست که مستانه می‌افتم و می‌خیزم

من مست قدح نوشم از چشم تو مدهوشم
سلانه به سلانه می‌افتم و می‌خیزم

دیوانه رویت من چون گرد به کویت من
ای دلبر فرزانه می‌افتم و می‌خیزم

باز آی و گرنه می هستی ز کفم گیرد
اینسان که به میخانه می‌افتم و می‌خیزم


برچسب‌ها: حمید مصدق, شعر, غزل, شعر نو
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 22:31  توسط م. مدنی  | 
  بالا