یه کتاب خووووب
|
||
خانه کتاب های خوب |
"یک عاشقانه آرام"
به قلم : نادر ابراهیمی
درس عاشقانه زیستن در لحظه لحظه زندگی؛ در سختی ها و رنج ها!
این کتاب بر کالبد زندگی روحی مطهر می بخشد
حکایت مرد گیلکی و دختر آذری؛ و عشقی که با رنج های انقلاب در می آمیزد اما هرگز رنگ "عادت" نمی گیرد.
🖊قلم "نادر ابراهیمی " نیاز به تعریف و توصیف ندارد.
چنان شیرین ، عشق و تاریخ و فلسفه را هم می آمیزد که طعم دلچسب آن تا مدتها بر روح انسان می ماند.
قسمتی از کتاب "یک عاشقانه آرام":
مشکل ما این است که همانقدر که ویران می کنیم ، نمی سازیم!
همانقدر که کهنه می کنیم، تازگی نمی بخشیم!
همانقدر که دور میشویم ؛ بازنمیگردیم
همانقدر که آلوده می کنیم ، پاک نمی کنیم....
قسمتی دیگر:
گیله مرد، عاقبت فاصله را در نظرگرفت و با صدای بلند گفت: آقا! من دخترتان را میخواهم.
آذری صدایش هم مثل جثهاش بود.
- ها! این را باش! عسل مرا میخواهد. کوه الماس را. همه کندوهای عسل دنیا را، یکجا میخواهد! به همین بچگی، دو سال در زندان نامردانِ ساواک بوده. میفهمی؟
- بله آقا. دو سال سخت، با شکنجه. میدانم.
- از تو خیلی سَر است؛ از هر لحاظ.
- میدانم. شاید برای همین هم میخواهمش.
- قَدَش، دو برابر توست.
- اما من، خودش را میخواهم، نه قَدَش را.
- قدش را چطور از خودش جدا میکنی؟
- هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ اما کسی هم هلو را به خاطر هستهاش نمیخرد.
- عجب ناکِسی هستی تو!
- دست کم حرف زدن میدانم. دبیر ادبیاتم
![]() |