یه کتاب خووووب
 
 
خانه کتاب های خوب
 

دختر شینا

خاطرات قدم خیر محمدی کنعان

همسر شهید ستار ابراهیمی هژیر

به قلم: بهناز ضرابی زاده

 

 

چه بسیار زنان قهرمانی که جانانه در راه عشق و ایمان جنگیدند.

و همچون کوه، صبور و پا برجا ، مسوولیت های بزرگ را به دوش کشیدند

و الحق که سربلند شدند...

«قدم خیر محمدی» یکی از آنهاست.

 .

.

.

«قدم خیر» دختری روستایی، با تمام پاکی و نجابت اش، عشق و وابستگی زیادی به خانواده و پدرش دارد.

با «صمد» نامزد می شود اما نجابت کودکانه اش مانع از شکوفایی عشق و محبت اش به  او می شود.

«صمد» نهایتا موفق می شود دل او را ببرد

و به این ترتیب وارد زندگی پر تلاطم «صمد» می شود... 

.

.

.

قسمتی از متن کتاب «دختر شینا»:

 

باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درخت ها جوانه زده بودند و برگهای کوچک شان زیر آفتاب دلچسب بهاری می درخشید. بعد از پشت سر گذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سر سبز و هوای مطبوع و دلنشین ، لذتبخش بود.

یکدفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درختها صدایم می کرد.

اول ترسیدم و جا خوردم، کمی که گوش تیز کردم صدا واضح تر شد و بعد هم یک نفر از  دیوار کوتاهی که پشت درختها بود پرید توی باغچه.

تا خواستم حرکتی بکنم سایه از روی دیوار دوید و آمد روبرویم ایستاد.

باورم نمی شد! «صمد» بود!

با شادی سلام داد .دستپاچه شدم . چادرم را روی سرم جابجا کردم . سرم را پایین انداختم و بدون اینکه بزنم و یا جواب سلامش را بدهم، دو پا داشتم دو تا هم قرض کردم  و دویدم توی حیاط و پله ها را دوتا یکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم!


برچسب‌ها: دختر شینا, همسرشهید, زن ایرانی, شهید ستار ابراهیمی
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 18:0  توسط م. مدنی  | 
  بالا